حشمت جنگلبان مهربانی بود که با همسر مهربانش در جنگلهای مازندران زندگی میکرد. او رفتارهای حیوانات را زیر نظر میگرفت تا بیشتر آنها را بشناسد و بتواند از آنها محافظت کند. مثلا میدانست حیوانات قلمرو خود را با ادرار کردن مشخص میکنند. حشمت به همسرش میگفت حیوونا شه کِشِ ور…
رئیس: با سلام به همهی کارمندان عزیز! اولین جلسهی سال جدید رو آغاز میکنیم. جناب منشی برگهی صورتجلسه رو لطف کنید بدید ببینیم موضوع جلسه چیه. منشی: بفرمایید! موضوع قرار شد با شعار سال مرتبط باشه. رئیس: بله بله! چقدر هم خوب! همونطور که میدونیم امسال سال «مهار تولید! رشد…
به گزارش واحد حاشیهای خبر، سازنده مجموعه تلویزیونی «قصههای مجید» به خدای مجید… نه ببخشید خدای جبّار پیوست. گزارشگر ما بیان داشت: «آقای کیومرث پوراحمد در اقدام به خودکشی، یک تنه به تمام خاطراتمان از این فیلم، گند زد.» یک منبع آگاه گفت: «آخه پیرمرد! یه خورده صبر میکردی به…
مریدان فرصت غنیمت شمرده و مرتبهای دیگر گرد شیخ جمع آمدند و از رهنمونهای ایشان بهره جسته تا در طریق هدایت قرار گیرند. همینطور که مجلس گرم می گشت، یکی از مریدان ندا برآورد که یا شیخ! چگونه است که پدر بنده با کثرت فرزند، هر روز جوانتر و شادابتر…
اگر شما یک غیر مازندرانی هستید که عمرا متوجه بشوید باکله چیست. ولی اگر مازندرانی هستید ممکن است فکر کنید منظورمان باقالا یا همون باقالی تهرونیا هست. اما باید عرض کنم خیر! منظور این نیست. حال اگر میخواهید بدانید باکله چیست، با ما همراه باشید. بگذارید در یک جمله باکله…
جونم براتون بگه بابابزرگ ما آدم سفرهداری بود. چه وقتی که با دوازدهتا بچهش سر سفره مینشست، چه اینکه پای فک و فامیل به خونهش باز میشد. در هر صورت باید یه ایل رو غذا میداد. خودش تعریف میکرد که این دوازدهتا، اولش شونزدهتا بودن. سه تاشونو مریضی شکار کرد.…