جونم براتون بگه بابابزرگ ما آدم سفره‌داری بود. چه وقتی که با دوازده‌تا بچه‌ش سر سفره می‌نشست، چه اینکه پای فک و فامیل به خونه‌ش باز می‌شد. در هر صورت باید یه ایل رو غذا می‌داد. خودش تعریف می‌کرد که این دوازده‌تا، اولش شونزده‌تا بودن. سه تاشونو مریضی شکار کرد.…
مجری: جناب رئیس! مجموعه شما در رابطه با راهکارهای برون‌رفت از بحران جمعیت، چه تدابیری اندیشیده؟ مسئول خدوم: سوال بسیار به جایی پرسیدید. این مسئله یکی از مهمترین بحران‌هایی است که کشور ما با اون رو‌به‌روست. به همین خاطر ما بودجه‌های بسیار چشمگیری در این رابطه مصوب کرده‌ایم. مجری: چقدر…
در پایان یکی از جشن‌های پایان سال، شیخ و مریدان گعده‌ای در فضای سبز بیرون شهر داشتند که بسیار مورد شعف و شادی گشته بود. در همین میان، یکی از یاران بانمکِ شیخ جهت مزاح لوله‌ای باروت‌دار (بخوانید سیگارت) که از دیار چین به سوغات آورده بود را به آتش…
در روزگاران دور در مازندران خانی بود که چند زن و فرزند داشت. کوچک‌ترین فرزند او فرامرز بود که از مادری روستایی به نام صبحگل به دنیا آمده بود ولی دوست داشت مانند بچه‌های شهر باشد. اما فرامرز همه چیز را چپکی می‌گفت. یک‌ روز خان گفت که می‌خواهد به…
میتسوبیشی کیست؟ سالها پیش مردانی از سرزمین پارس و مازندران برای کار به ژاپن می‌رفتند. گویا آنجا پول خوبی به کارگرها میدادند. یکی از انها که از مازندران رفت قربان بود‌ . زن و بچه قربان در وضعیت اقتصادی سختی میزیستند برای همین قربان تصمیم گرفت به ژاپن برود و…
  مرد میانسال بعد از آنکه هوای در دهانش را با فشار بیرون داد، برگه‌های چرکنویس روی میزش را مرتب کرد و خودکار آبی روی آن را برداشت. اثر فشار آرنج دست راستش، روی برگه‌های سفیدِ زیر آن مانده بود. برگه‌ها را به سختی از زیر دستش آزاد کرد و…
مشت تورم
عاقبت رأی ندادن خاتمی
بارش موشکی
حاجی فیروز
keyboard_arrow_up