– جناب، شما بالاخره مسؤلیتی داری، نمی‌خوای کاراتو درست انجام بدی؟ خطر زخم بستر تهدیدت می‌کنه. فقط صندلیت داره از خدماتت بهره می‌بره، به فکر ارباب‌رجوعم باش.
+ می‌ترسم برادر.
– می‌ترسی؟ از چی؟ برای چی؟
+ از آینده‌.
– نفهمیدم منظورتون چیه؟
+ از آینده‌ی ایران می‌ترسم عزیز. می‌ترسم کارهای جهادی انجام بدم و به سرنوشت دکتر رئیسی دچار بشم، اونوقت این مملکت بی‌یار و یاور نمیشه؟
– بله درسته، ولی جسارتا اون خطر در مقام ریاست جمهوری حس میشه، نه در مقام یه نگهبان آزمایشی استانداری که جنابعالی باشی!