سخنرانی تاریخی!

خبرنگاران از اولین ساعات صبح خود را به اقامتگاه رسمی نخست‌وزیر رسانده بودند. همهمه‌شان در کاخی – که قرار بود یکی از تاریخی‌ترین سخنرانی‌های سال میلادی جاری در آن اجرا شود – طبیعی بود. لحظه به لحظه بر ازدحام جمعیت افزوده می‌شد. از بیرون سالن سخنرانی ، دختر خبرنگاری – که عینک قاب سیاه گردش به نوک دماغش چسبیده بود – خود را به جمعیت رساند. برای رسیدن به مکان مناسب، بین دیگر همکارانش به چپ و راست منعطف می‌شد. وقتی با صورت اخمو یا غرولند‌های خبرنگاری – که با تنه زدن زاویه‌ی دیدش را بهم ریخته بود مواجه می‌شد – دست راستش را بالا می‌آورد و فریاد می‌کشید :

– از ایندیپندنتم، ببخشید، ببخشید…

____________________________

جمعیت مسحور چهره‌ی جدی نفتالی بنت شده بود. از همان بدو ورود به بیت آگیون ، نشان می‌داد که قصد دارد جملات آتشینش را تیتر روزنامه‌های کثیرالانتشار سراسر دنیا کند. بنت چانه‌اش را جمع کرد و خشمش را در چشمانش ریخت. لب به سخن گشود و خبرنگاران دوربین به دست را دست به کار کرد. نور شات‌های پیاپی دوربین بود که به چشمان همه مشت می‌کوبید. دختر خبرنگار واو به واو حرف‌های بنت را ضبط می‌کرد. ذهنش همزمان با پردازش جملات رگباری آن نخست وزیر عصبانی، به تیتری – که احتمالا ایندیپندنت با آن شماره‌‌ی جدیدش را روانه‌ی چاپخانه می‌کرد – فکر می‌کرد.

«نفتالی بنت: در آینده‌ای نزدیک، به ایران حمله خواهیم کرد.»

بنت گرم سخنرانی‌اش بود:

– اسرائیل نگران شرارت‌های ایران در منطقه است و اجازه نخواهد داد تا امنیتش به خطر بیفتد. در آینده‌ای نزدیک مجبور خواهیم بود که کمر ایران را در منطقه بشکنیم و به این مهم دست پیدا خواهیم کرد. حمله به ایران حتمی خواهد بود.

بنت گر گرفته بود. قطرات درشت عرق به چهره‌اش پدیدار شده بود. دختر خبرنگار ، با شروع چرخش پنکه‌های بالای سرش، نوک بینی‌اش را با دو انگشتش گرفت. نخست وزیر اسرائیل همچنان با جملاتش جولان می‌داد. تمام دنیا به گوش ایستاده بود، جهان و بالأخص خاورمیانه، در آستانه‌ی تحولی بزرگ بود.

____________________________

دقایقی از هدایت جمعیت به بیرون سالن می‌گذشت.

– تموم سالنو بوی عرق گرفته بود.

– بهتره راجع بهش صحبت نکنیم. این جور بوی عرق تن برام تازگی داشت.

دختر جوان از بین دو خبرنگاری – که در حال گپ زدن و خندیدن بودند – گذشت. در ذهنش به تیتری – که تغییر کرده بود فکر می‌کرد. عبارتی که هرگز ایندیپندنت تن به استفاده از آن نمی‌داد.

« نفتالی بنت حین رجزخوانی برای ایران خودش را خراب کرد»

دختر دستی به چانه‌اش کشید و به سمت خیابان اصلی رفت تا قهوه‌ای برای خود تهیه کند.

امتیاز دهید
هشتگ‌ها: اسرائیل،غزه،فلسطین،فلسطین اشغالی،نتانیاهو،نفتالی بنت

۳ دیدگاه. دیدگاه تازه ای بنویسید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
شما برای ادامه باید با شرایط موافقت کنید

طبرستان، تبرستان، قبرستان
فمینیسم
keyboard_arrow_up