«به عقب برنمیگردیم!» این را هی تکرار نکن! اتفاقا باید به عقب برگشت. هی برگردی و پشیمان بشوی و عبرت بگیری. هی به عقب نگاه کنی و از راه طی شده، قند توی دلت آب بشود. هربار که به عقب نگاه کردی، بدانی کدام چاله را نروی. اگر رفتی چجوری بیرون بیایی که مثل قبل از چاله به چاه نیفتی و خرت در گِل ننشیند.
تاریخ فرّار است. باید هرچه خواندیم و دیدیم را به عقب برگردیم و ورق بزنیم تا برایمان یادآوری بشود که از کجا به کجا رسیدیم؟ چه بودیم، چه شدیم؟ ببینیم وقتی انتخاب نکردیم و منفعل بودیم چه کسانی خوشحال شدند؟ با نظر اشتباه ما چه کسانی جشن گرفتند؟ کدام خار در چشم دشمنان را نماینده صدای خود کنیم؟
بزرگترین انتخاب پیشرو، انتخاب ریاست جمهوری است. با نگاه به عقب و پیچاندن گردنمان در زاویه ۱۸۰ درجه (البته همراه با چرخش کتف. چون خدایی نکرده جغد نیستیم و گردنمان پیچ میخورد) کسی را انتخاب کنیم که با نبودن مادی و جسمی ایشان و کارگزارانش هم دستاوردهایش متوقف نمیشود. نه اینکه با بودنش هم احساس خالی بودن منصب داشته باشیم و از مسائل و مصائب کشور، همراه با او صبحهای جمعه غافلگیر بشویم.
کسی را در جایگاه ریاست ملت بنشانیم که در نبودش حتی به دَرَک واصل شدن مریم رجوی را هم بتوانیم به ایشان ربط بدهیم.
به دنبال کسی باشیم که … ای بابا همهاش را من بگویم؟ خودت هم دنبال کسی باش که برای ملت اصلح است. البته برای دشمن خونی ملت هم شبیه به اسلحه است.
یادمان باشد به عقب برگردیم اما مواظب باشیم گردنمان پیچ نخورد که راهمان گم بشود.
circle