من توی بازارم نیاندیشم به بازار
هستم نه آن طوری که همسر میپسندد
خود را به زور و با کراهت میکشانم
من را ولی او تیز و بزتر میپسندد
هی میرود از این بوتیک تا آن مغازه
من ماندهام که چیزی آخر میپسندد؟
پیراهنی برداشت و پوشید و جر خورد
بنده خدا خود را چه لاغر میپسندد
پی اچ دی چانهزنی دارد گمانم
هر چیز، بد یا خوب، بزخر میپسندد
هر چه به او میگویم این خیر است بردار
او ظاهراً اما فقط شر میپسندد
گاهی برای چسب میآییم بازار
او ناگهان در راه زیور میپسندد
یا رفته در بازار تا فنجان بگیرد
ناگاه میبینی سماور میپسندد
تا من حساب کفشهایش را کنم او
یک جفت کفش شیک دیگر میپسندد
پر میپسندد، تاج بر سر میپسندد
در میپسندد، عود و عنبر میپسندد
کادو برای مادر و بابا، برادر
عمه، عمو، دایی و خواهر میپسندد
جوراب روز مرد را گاهی برای
بابای شوهرعمه اکبر میپسندد
گاهی پشیمان که شود از هر خریدش
آن را برای عشق، شوهر میپسندد
رنگ و کلیپس و ساق دست و تل، چرا خب؟
این چیزها را یک مذکر میپسندد؟
من خود به چشم خویشتن دیدم که بانو
کالای دور از فکر و باور میپسندد:
جوراب اتوکن، مغزکش از کله ماهی
یا یک سسی با تخم کفتر میپسندد
بینی نگهدارنده، قاشقشور، کفخوار
دیفرانسیل را با دو محور میپسندد
کافیست هر سه دخترم باشند با ما
یک دو سه کیلویی گل سر میپسندد
انقدر گاهی میخرد از این و از آن
در لیست اسنپبار خاور میپسندد
مصرفگرایی هم دگر اندازه دارد
آدم مگر اینقدر آخر میپسندد؟
چون که ندارم اختیاری توی بازار
پس میپسندم آنچه دلبر میپسندد
من خوب میفهمم حسابم گشته خالی
اما عزیزم بنده را خر میپسندد
۱ دیدگاه. دیدگاه تازه ای بنویسید
کوتاهترش رو تو برنامه سیدخندان خونده بودید
لذت بردیم
حرف دلتونو زدین ولی مشخصه یه جور گفتین که بتونین زنده در برین :)))