داغ شهروند
ذره ذره، نمنمک، آهسته و کمکم نزن
من شکر خوردم عزیزم، لااقل محکم نزن
خانهات آباد، یک تاریخ واضح را بگو
خورده خون خون مرا، در لحظه مبهم نزن
خواهشی دارم ز دانشمند مجلس، باز گو
تیر را آن لحظه که دادی به پشتی لم نزن
گند کارم هم درآمد کل دنیا برده بو
خواهشاً این تن بمیرد دیگر آن را هم نزن!
چون “نقی” اِمشی زدی صهیون مادر مرده را
آفت باغ و درخت است او مگر؟ اه! سم نزن!
درد مایو یکطرف، کشتی و قلیان یکطرف
داغدارم، سوگوارم، آدم بیغم! نزن!
آن نتانیابوی ترسو را که میدانی کجاست!
با مرام، آقای من، او را بزن در هم نزن!