مریدان فرصت غنیمت شمرده و مرتبهای دیگر گرد شیخ جمع آمدند و از رهنمونهای ایشان بهره جسته تا در طریق هدایت قرار گیرند. همینطور که مجلس گرم می گشت، یکی از مریدان ندا برآورد که یا شیخ! چگونه است که پدر بنده با کثرت فرزند، هر روز جوانتر و شادابتر…
اگر شما یک غیر مازندرانی هستید که عمرا متوجه بشوید باکله چیست. ولی اگر مازندرانی هستید ممکن است فکر کنید منظورمان باقالا یا همون باقالی تهرونیا هست. اما باید عرض کنم خیر! منظور این نیست. حال اگر میخواهید بدانید باکله چیست، با ما همراه باشید. بگذارید در یک جمله باکله…
جونم براتون بگه بابابزرگ ما آدم سفرهداری بود. چه وقتی که با دوازدهتا بچهش سر سفره مینشست، چه اینکه پای فک و فامیل به خونهش باز میشد. در هر صورت باید یه ایل رو غذا میداد. خودش تعریف میکرد که این دوازدهتا، اولش شونزدهتا بودن. سه تاشونو مریضی شکار کرد.…
مجری: جناب رئیس! مجموعه شما در رابطه با راهکارهای برونرفت از بحران جمعیت، چه تدابیری اندیشیده؟ مسئول خدوم: سوال بسیار به جایی پرسیدید. این مسئله یکی از مهمترین بحرانهایی است که کشور ما با اون روبهروست. به همین خاطر ما بودجههای بسیار چشمگیری در این رابطه مصوب کردهایم. مجری: چقدر…
در پایان یکی از جشنهای پایان سال، شیخ و مریدان گعدهای در فضای سبز بیرون شهر داشتند که بسیار مورد شعف و شادی گشته بود. در همین میان، یکی از یاران بانمکِ شیخ جهت مزاح لولهای باروتدار (بخوانید سیگارت) که از دیار چین به سوغات آورده بود را به آتش…
در روزگاران دور در مازندران خانی بود که چند زن و فرزند داشت. کوچکترین فرزند او فرامرز بود که از مادری روستایی به نام صبحگل به دنیا آمده بود ولی دوست داشت مانند بچههای شهر باشد. اما فرامرز همه چیز را چپکی میگفت. یک روز خان گفت که میخواهد به…