اگه شما دنبال یک مسئولیت هستید اما نمیخواید تبعاتشم بپذیرید، تبریک میگم؛ شما یک اصلاحاتی هستید!
این جمعیتی که برای شهید جمهور اومدن رو به اسم جمعیت برانداز معرفی کنید؛ اونوقت میبینید که براندازا چشمشون شفا میگیره 🙂
تو تاکسی نشستم؛ یه خانومه داشت میگفت چیه این انقلاب؟! ما قبل انقلاب این داستانا رو نداشتیم که! ما رو بدبخت کردن همه جوره. اون موقع هیچ کس نمیدونست گرونی چیه اصلاً!
گفتم حاجخانوم تاریخ اینو نمیگه ها! گرونی داشتیم و ملت اون موقع هم ناراضی بودن.
گفت برو پسر! اینا مخ شما رو شستوشو دادن! من خودم اون روزا رو دیدم که چقدر حال همه خوب بود.
گفتم شما متولد چه سالی هستین؟
گفت ۵۵! (یعنی موقع انقلاب فقط ۲ سالش بوده!)
لبخندی زدم و سعی کردم از مسیر لذت ببرم 🙂
مامانم از تو آشپزخونه یهو داد زد:
یا حضرت سلیمان به دادم برس!
برگشتم گفتم چی شده؟
سمّ مورچه به دست بیرون اومد گفت: اتا خله ملیجه بکوشتمه
{ترجمه: (با عذاب وجدان) یه خیلی مورچه رو کشتم! }
امروز صبح، بعد از دیدن یه قسمت از «بچهمحل» عموپورنگ به دو حقیقت تلخ پی بردم:
۱) بچههای دههی شصت و هفتاد – که پای برنامههای عموپورنگ بزرگ شدن – پیر شدن ولی خودش ماشاءالله هنوز جوون و بُرناست.
۲) فروردینم هنوز تموم نشده :/

