غزل شماره ۲۶۲ دیوان حافظ

حال خونین دلان که گوید باز
وز فلک خون خم که جوید باز

شرمش از چشم می پرستان باد
نرگس مست اگر بروید باز

جز فلاطون خم نشین شراب
سر حکمت به ما که گوید باز

هر که چون لاله کاسه گردان شد
زین جفا رخ به خون بشوید باز

نگشاید دلم چو غنچه اگر
ساغری از لبش نبوید باز

بس که در پرده چنگ گفت سخن
ببرش موی تا نموید باز

گرد بیت الحرام خم حافظ
گر نمیرد به سر بپوید باز

*** تعبیر فال شما ***

اگرچه دیگران در حق شما بدی کرده اند اما جواب بدی را با بدی ندهید بلکه سعی کنید با رفتار خوب و نیت خیر با آن ها برخورد کنید که به زودی شرمنده کار خود خواهند شد.

keyboard_arrow_up